قلبم تیر میکشد وقتی میبینم ادم ها عقاب ها را به نقاب ها میفروشند وقتی میبینم برای تظاهر احترام و ارزش بیشتری قائل هستند تا صداقت .. و من گامی بلندتر برای تنها شدنم برمیدارم که حالا سالهاست گوشی همراهم فقط همراه من است و زنگ نمیخورد و من هم فقط تنها تماسم به سوپری محل است که برایم سیگار و ابنبات بفرستد ..قطعا من هم مشکل دارم شاید خوش بودن و خوشی کردن را بلد نیستم و راه ارتباط با دیگران را … که انگار از دنیای دیگری امدم یا انها برای دنیای دیگری هستند ..
گاهی با خود میگویم باید از اب چشمه بنوشی یا تو دیوانه ای یا همه ..